کد مطلب:317017 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:352

تحریف تاریخ
از بصیرت نافذ و اندیشه ی بزرگ عباس علیه السلام آن كه، تنها به جانبازی و ایثارگری خود اكتفا نورزید و در آن عرصه ی خون و شهادت، برادرانش را نیز به سوی سعادت جاودانه ی آرمیدن در رضوان بزرگ الهی فرا خواند، تا این كه فدای مكتب توحید گردند و ابوالفضل علیه السلام در فقدان آنها به صبر و شكیبایی بنشیند و به اجر صابران نائل آید. بدین لحاظ



[ صفحه 59]



قمر بنی هاشم علیه السلام، عبدالله، جعفر و عثمان - برادران تنی خود - را فراخواند و بدانان گفت: به پیش تازید تا ببینم كه برای خدا و رسولش خیرخواهی نموده اید، زیرا شما را فرزندانی نیست.

مقصود قمر بنی هاشم علیه السلام از این سخن آن بود كه برادرانش را به موقعیت خطیر خود آشنا سازد، و آنان را بیاگاهاند كه تجمعشان در آنجا تنها باید برای یك هدف باشد و آن فداكاری و جانبازی در راه دین است، و بدان خاطر كه ایشان هیچ مانع و رادعی كه از مقصد بزرگشان بازدارد، مانند فرزند و افراد تحت تكفل، نداشتند، لذا لازم بود كه در راه حیات شرع مقدس جان خود را فدا سازند و آنان نیز همان گونه كه برادرشان در نظر داشت به استقبال مرگ رفتند و به مقام منیع شهادت نایل آمدند.

اما شگفتا از ابن جریر طبری كه در تاریخ خود (جلد 6، صفحه ی 257) می گوید: پنداشتند كه عباس به برادران مادریش، عبدالله و جعفر و عثمان، گفت: ای فرزندان مادرم! برای نبرد پیش افتید تا از شما ارث ببرم، زیرا شما فرزندانی ندارید (كه وارث شما باشند). آنان هم پذیرفتند و رفتند و كشته شدند!!

همچنان كه ابوالفرج اصفهانی نیز در «مقاتل الطالبیین» مدعی شده است كه، عباس علیه السلام برادرش جعفر را كه فرزندی نداشت به صحنه ی مبارزه فرستاد تا میراثش به او رسد. پس هانی بن ثبیت بر او حمله برد و او را به قتل رساند!

نیز در كتاب «مقتل العباس» آمده است: ابوالفضل علیه السلام برادران تنی



[ صفحه 60]



خود را به میدان جنگ فرستاد. پس همگی آنان كشته شدند و عباس علیه السلام میراث آنان را در اختیار گرفت! سپس خود به میدان رفت و كشته شد و ارث همگی به عبیدالله (فرزند عباس) رسید، و عمویش عمر بن علی با او در این زمینه به منازعه برخاست، سپس میان آن دو با پرداخت مقداری، مصالحه برقرار شد! این سخنی است كه از میان مورخین و ارباب مقاتل، تنها این دو تاریخ نویس مدعی آن شده اند. اما شخص بصیر و آگاه خود می داند كه این اتهام تا چه حد از واقع به دور است، و من نمی دانم چگونه آنان ادعای ارث و میراث ابوالفضل علیه السلام از برادرانش را ذكر نموده اند، در حالی كه بر فرض صحت آن، مادرشان ام البنین - كه در طبقه ی بالاتری (و اولی تری) از نظر ارث قرار داشت - در آن هنگام زنده بود و با وجود مادر، ارث به برادر نمی رسید، و مسلما عباس علیه السلام كه در خانه ی صاحب دین بزرگ شده، به این احكام ناآگاه نبوده است.

علاوه بر این، این گونه نیت و كردار، در اوضاع و احوالی چون روز عاشورا، حتی از پست ترین مردم نیز كمتر سر می زند، تا چه رسد به شخصیتی چون ابوالفضائل كه اسوه صفا و وفا و عشق و پاكی است. به راستی، در آن هنگامه ی خون و شمشیر، كه هر كس جان و مال خود را فراموش می كند، چه كسی است كه در آن موقعیت خطیر، برادرانش را به كام مرگ فرستد تا خود وارثشان شود!؟ به ویژه آن كه این عمل از سلحشوری سرزند كه می داند خود هم بعد از آنان باقی نخواهد ماند و از مالشان بهره ای نخواهد برد و تنها برای آنكه چیزی نصیب



[ صفحه 61]



اولادش شود دست به چنین كاری بزند!

آری، چه سخن زشت و اتهام دروغینی كه به آن سید بزرگوار بربستند تا بر راستای قامتش خط انحراف بربندند!

آیا شما - ای خواننده - میل داری دیگران درباره ات بگویند برادران خود را در تیررس دشمن قرار دادی تا به میراث آنان دست یابی؟! یا این كه این امر از دئانت و پستی است و هرگز چنین اتهامی را بر خود نمی پسندی؟ كما اینكه هیچ انسانی - هر مقدار هم كه خوار و فرومایه باشد - به این عمل قبیح تن در نمی دهد. پس تو ای تاریخ نگار باانصاف!!! چگونه راضی شدی كه این اتهام را به كسی بربندی كه معلم شهامت و اخلاق كریمانه بود و جان مطهر خود را فدای حجت زمانش نمود؟! و چگونه آن كردار، زیبنده ی دانش پژوه دانشگاه نبوت و پرورش یافته ی مكتب امامت، كه از محضر امیرمؤمنان علی علیه السلام و دو امام همام علیهماالسلام كسب علم و فیض نموده است، تواند بود؟

در صورتی كه ما اگر در مقدم داشتن برادرانش برای جنگاوری به خوبی دقت نمائیم، متوجه می شویم كه عباس علیه السلام چگونه در برابر سیدالشهداء علیه السلام كه جگر گوشه ی رسول الله صلی الله علیه و آله و پاره ی دل زهرای بتول علیهاالسلام بود - بزرگ منشی و نهایت فداكاری خود را آشكار ساخت. زیرا واضح است كه هدف او از پیش فرستادن برادران این بوده است كه:

1. به درجه ی رفیع شهادت رسند و قمر بنی هاشم علیه السلام در مصیبت آنان بسیار محزون شده و صبر بسیار پیشه سازد و به اجر جزیل الهی نایل شود، و نیز خواهان انتقام و عذاب خداوند برای خون به ناحق



[ صفحه 62]



ریخته ی آنان گردد. و شاهد این امر، سخن خود ابوالفرج اصفهانی در «مقاتل الطالبیین» است كه از عباس علیه السلام نقل می كند كه به برادرش عبدالله گفت: «به پیش تا اینكه تو را كشته ببینم و صبر در این مصیبت را به حساب خداوند بگذارم و نزد او مأجور باشم»! پس او اولین كسی بود كه از میان برادرانش كشته شد.

ابوحنیفه ی دینوری نیز در «الاخبار الطوال» آورده است كه عباس علیه السلام به برادرانش گفت: جانم به فدایتان! به پیش تازید و از سرورتان حمایت كنید، تا اینكه در پیشگاه وی به كام مرگ درآیید. پس آنان همگی به صحنه ی نبرد رفتند و كشته شدند. و اگر ابوالفضل علیه السلام برای بهره وری از میراث آنان، ایشان را به میدان جنگ فرستاده بود، دیگر معنایی برای صبر بر مصیبت برادرش و انتظار پاداش الهی، و نیز دلیلی بر سخن «جانم به فدایتان» - آن هم جان شریف حضرتش - وجود نداشت.

2. نیز بدان علت برادرانش را برای جنگ بسیج نمود و پیش از خود به میدان فرستاد، كه از فداكاری و ایثار آنان در راه دین و تحت لوای سیدالشهداء علیه السلام اطمینان حاصل نماید. شاهد بر این امر، سخن شیخ مفید در «ارشاد» و ابن نما در «مثیر الاحزان» است كه نقل می كنند، عباس علیه السلام، خطاب به برادرانش گفت: به صحنه ی نبرد روید تا اینكه ببینم كه نسبت به خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله خیرخواهی نموده اید زیرا شما را فرزندانی نیست.

و قمر بنی هاشم علیه السلام با این كلام، به هیچ وجه قصد فریب آنان را



[ صفحه 63]



نداشت و تنها می خواست مقدار ولایت و علاقه ی آنان به سرور مظلومان را به دست آورد و این فرمان در حقیقت، مهر و لطف بدانان و ارشادشان به امر خیر و صلاح، در برابر حق برادری آنان بر حضرتش می باشد.

در اینجا مانع دیگری از ارث بری ابوالفضل علیه السلام - حتی اگر معتقد به وفات ام البنین علیهاالسلام در آن هنگام شویم - وجود دارد، و آن این است كه: در صورتی كه عباس علیه السلام هم شهید می شد، فرزندانش نمی توانستند از آن میراث بهره ای ببرند؛ زیرا برادران و خواهران پدری ابوالفضل علیه السلام (همچون عمر اطرف، عبیدالله نهشلیه، حضرت سیدالشهداء علیه السلام، حضرت زینب كبری علیه السلام، ام كلثوم و...) در قید حیات بودند و با وجود آنان ارث تنها مختص عباس علیه السلام نمی شد؛ بگذریم كه تاریخ شهادت می دهد ام البنین علیهاالسلام در آن هنگام زنده بود و بعد از ورود كاروان و موكب خاندان عصمت[و طهارت]به مدینه، در مصیبت چهار پسر گرانقدرش به سوگ نشست و برایشان مرثیه سرود.

البته به نظر می رسد كه سخنان بی اساس طبری و همقطاران وی ناشی از این امر است كه آنان در كلام حضرت عباس علیه السلام كه فرمود «زیرا شما فرزندانی ندارید»، هیچ تفكر و دقت نكرده و مقصود از آن را استفاده ی وی از میراث برادران! تصور نموده، و با این عدم تعمق و خودرأیی روی تاریخ را سیاه كرده اند؛ در حالی كه مقصود قمر بنی هاشم علیه السلام آن بود كه شما فرزندانی ندارید كه نگران آنها باشید و شما را از شهادت در راه خدا و رسیدن به سعادت جاودانه باز دارند.



[ صفحه 64]



ضمنا، جناب شیخ عبدالحسین حلی در «النقد النزیه» (جلد 1، صفحه ی 99) احتمال داده كه «أرثكم» یعنی از شما ارث برم با «ارزء بكم» یعنی به مصیبت شما دچار شوم، در كتابت اشتباه شده باشد، و این سخن بعید نیست. احتمال نزدیكتر، سخن شیخ آقا بزرگ تهرانی، مؤلف مجموعه ی ارزشمند «الذریعة الی تصانیف الشیعة» است كه حدس می زند «أرثكم» با «ارثیكم» یعنی به سوگ و مرثیه شما بنشینم، اشتباه شده باشد. كه در این صورت مقصود ابوالفضل علیه السلام اولا ارشاد آنان به راه حق، ثانیا بسیج آن مجاهدان به جبهه ی نبرد با دشمنان ولایت؛ و ثالثا به سوگ نشستن خویش درباره ی آنان - كه عملی محبوب خداوند است - می تواند باشد.

چنان كه عابس بن ابی شبیب شاكری نیز در روز عاشورا به شوذب، هم پیمان خویش، گفت: ای شوذب چه در دل داری؟

گفت: این كه با تو در ركاب فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله بجنگم تا كشته شوم. عابس گفت: من هم درباره ی تو همین گونه فكر می كردم، پس در مقابل اباعبدالله علیه السلام به پیكار پرداز تا در مصیبت تو از خداوند اجر طلبم، چنانكه در مصیبت سایر اصحاب حضرتش برای خودم اجر می طلبم، و اگر كسی نزدیكتر از تو به من بود دوست داشتم در برابرم به خون خود درغلتد تا در مصیبتش به پاداش الهی نایل آیم، زیرا امروز روزی است كه هر مقدار می توانیم باید اجر و پاداش به دست آوریم، كه بعد از این دیگر عملی در كار نبوده و صرفا باید حساب پس دهیم.



[ صفحه 65]